چند روزی از پایان سال 1390 می گذرد. سالی که برای من با سالهای قبل تفاوتهای بسیاری داشت. چرا که توانستم در عرصه علمی مدارک ارزشمند و قابل توجهی را در رشته کاری خودم کسب کنم و گروه آموزش آریا را ره اندازی کنم و همچنین آزمونهای بسیار سختی را در عرصه فردی و اجتماعی پشت سر بگذارم. سال 1390، برای من مملو از مشکلات و ناملایماتی بود که در به وجود آمدن و ادامه پیدا کردن آنها خودم نیز مقصر بودم. وقایعی که اگرچه شروع کننده آنها نبودم ولی خود باعث ادامه یافتن و گسترش آن شدم.
بسیار از اینکه چنین موضوعی پیش می آمد ناراحت بودم. برای حل این مشکل به روشهای مختلفی متوسل شدم و بسیار سعی کردم تا بر آن فائق آیم. مدتها در فکر فرو رفتم، با خودم کلنجار رفتم و نهایتا از خودم سوال کردم. سوال کردم که وقتی انسان با تمام وجودش چیزی را می خواهد چرا نباید بتواند آن را به دست بیاود؟ سوال کردم که چرا زندگی به سبکی که می خواهیم پیش نمی رود؟ حتی اینکه چرا زندگی دکمه بازگشت ندارد؟! چرا نمی توان بر زندگی تسلط کامل داشت؟ چرا آنها که برای دیگری آرمان می سازند، خودشان سر بزنگاه آن آرمانها را فراموش می کنند؟ سوال کردم و سوال کردم و سوال کردم و شروع کردم به جستجو…
و ناگهان جواب سوالاتم را یافتم و همه چیز روشن شد!
متوجه شدم که ایرادات زیادی در عقایدم و همچنین سبک و روش برخورد من با مسائل وجود دارد. بعد از این بود که مجبور شدم تمامی رویه ها و روشهای برخورد اجتماعی و فردی و حتی شغلیم را مورد بازبینی قرار دهم که این کار برای من یک فرآیند ادامه دار و طولانی شد که هنوز هم ادامه دارد. بسیاری دانسته ها و قطعیات خود را مجددا ارزیابی کردم و با مشکلات و مسائلی که مدتها کنار آمده بودم به ستیز پرداختم، ستیزه ای که هنوز هم ادامه دارد.
وقتی در ابتدای کار، خود را با کوهی از مشکلات مواجه می دیدم بسیار پریشان و نا آرام بودم ولی حالا با نگاهی به گذشته، یقین دارم که این موضوع در این برهه زمانی یک \”باید\” بوده است، و تدبیری از سوی قادر متعال تا از \”من\” یک \”من\” دیگر بسازد.
اگر چه این مطلب را به صورت عمومی و بر روی وب سایت پربازدید خودم منتشر می کنم ولی در واقع این یک دلنوشته است. بنابراین اگر از آن سر درنیاوردید زیاد خودتان را ناراحت نکنید! امیدوارم این مطلب که نتوانستم برای آماده کردن شایسته آن وقت کافی بگذارم برای هر خواننده ای الهام بخش باشد و…